محمدمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات بالام

باغ

  تابستون جمعه ها اکثرا ناهار  به باغ آقاجونا میرفتیم و اونجا کلی با امیرحسین و جوجه هات بازی میکردی ودرآخر خسته وکوفته به خونه برمیگشتی   بالاخره این تابستون استخرمون تکمیل شد ولی حیف افتتاح نشد       اَدوووووووووووووو     ...
7 آبان 1392

ببخش دیرشد.......

محمدم ازاینکه این قسمت ازخاطرات و عکساتو دیرتر تو وبلاگت گذاشتیم مامانی رو ببخش. چون مامانی سرش این روزا خیلی شلوغ بود آخه مامان کارمند داشتن این دردسرارو هم داره.   تابستان 92 برات خیلی خوب خوش گذشت چون یا تو استخرت آب بازی میکردی یا به پارک وشهربازی میرفتی وسرگرم میشدی یا به مسافرت میرفتی ......       یه دوش آب گرم بعد از آب بازی تو استخر        تولد امیرحسین توباغ عمو بهمراه مبین و ......   تابستون و توب بازی در شهربازی    یه بازی که ازهمه بیشتر دوس داشتی سرسره بازی میگفتی زوو زوو زوو ......
7 آبان 1392

روزجهانی کودک

محمدم جیگر مامان این روزقشنگ رو بهت تبریک میگم     و همچنین روز جهانی کودک رو به همه کودکان ایران زمین تبریک میگم     روز جهانی کودک روزی است که برای یادبود و افتخار کودکان شناخته شده است. کشـورهای و سازمان‌های بین‌المللی مختلف روزهای متفاوتی  رابعنوان روز کودک اعلام کرده و مراسم این روز را در آن جشن می‌گیرند. 20نوامبر روز جهانی کودک است که از سوی سازمان ملل متحد اعلام شده‌ است. در این روز مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۵۹ اعلامیه حقوق کودک و درسال ۱۹۸۹ نیز کنوانسیون حقوق کودک را تصویب کرد. روز  1ژوئن هم در سال ۱۹۴۹ در نشس...
22 مهر 1392

روز پدر

پدر جان، تو را از جان و دل دوست میداریم و از خدای مهربان برایت طول عمر با عزت خواستاریم بر دستان پر مهرت بوسه میزنیم و روز پدر را تبریک میگوییم   اینم عکسای روز پدر که محمد واسه باباجون و آقاجون وباباییش علاوه بر کادو کیک هم گرفته بود که تو باغ جشن گرفتیم . البته شیطون بلا خودش کیکو برید   محمد و بابایی بعد از خوردن کیک ...
13 خرداد 1392

فصل بهار(بهار بعد ازیک سالگی)

عید تموم شده و الان شکوفه های درختان باز شده مثل همین درخت گیلاس خونه آقاجون که باهاش عکس گرفتیم  تازه درختی که محمدجون تو روزدرختکاری کاشته بود برگ درآورده. اینم عکسش    شعر صابون   کی بود کی بود؟ یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک   غصه می خورد همیشه می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه   هر روز دارم آب می خورم تَر می شم ولی کوچیک تر می شم   رفتم پیشش نشستم براش یه خالی بستم   گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم   کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم  ...
31 ارديبهشت 1392

تولد یک سالگی

      جشن تولد یک سالگی محمدبالام     یاد گرفتم بخندم وگریه کنم سپس نشسته و بایستم وحالا حتی میتونم راه برم اگه شما دست های کوچولوم رو بگیرید. اما شروع هرکاری زیباست. هی دنیا من دارم یک ساله میشم! این اولین تولد منه (محمدجون) شمارو دعوت می کنه به جشن ما بپیوندید. مامان وبابام میگن یه ساله شدم خودم نمیدونم چندسالمه برام جشن گرفتن اگر بیاین خوشحال میشم. کیک 2طبقه تولد محمدبالام طبقه اول کیک درمراسمی که بعدازظهرباحضور خانم ها برگزارشد بریده شد  طبقه دوم کیک هم درمراسم شام وبعدازشام باحضورآقایان بریده شد. دراین مراسم عمو رحیم ودایی رضا ودیگران با...
31 ارديبهشت 1392

9 ماه قبل از تولد بالام

دریکی ازروزهای سرد وزمستانی من وهانی جون می خواهیم وبلاگی برای محمدم باعنوان محمدبالام راه اندازی کنیم. میخواهم اول از26تیرماه 90 ازیک شب عزیز ، شب نیمه شعبان شروع کنم:   نیمه ی شعبان گل نرگس شکفت                                چلچله از شادمانی شب نخفت   آبشار یک لحظه آرام شد ، نریخت                           &nbs...
31 ارديبهشت 1392

چهارماهگی

  ساعت 6صبح محمد با یه دسته گل حاضر شده بره فرودگاه استقبال از حاج عمو محمد وزن عمو وپسرشون حاج علی اصغرکوچولوی مامانی(زیر گل چرا قائم شدی بلا؟) چه تیپی زده پسرم....... راسم دومین جشن نیمه شعبان که نذر کرده بودیم واسه سلامتی آقا یه کیک بزرگ درست کنیم که خداروشکر نذرمون قبول شد محمد وجشن نیمه شعبان بدون شرح!!!!! پسر اونجا رفتی چیکار؟؟؟؟؟؟؟؟؟ محمدم ازسرما رفته زیر پتو اولین باری بود که رفته بود بالکن خونمون زبونتو چرادرآوردی ؟برای کی؟؟؟؟ نمایشگاه گل وگیاه مرند به همراه عمو هادی   ...
31 ارديبهشت 1392

دوازده ماهگی

خدارو شکر می کنم بخاطر تمام نعمت هایی که بهم داده بخاطر بالام عزیزم که ماه ها راپشت سرهم باسلامتی وشادی تمام سپری کردیم والان به ماه آخر دوازده ماهگی و تولدیک سالگی نزدیک می شویم و خـدارو شکر میکنم بخاطر همسـری فداکار و مهـربان که همیشـه در کنارم بوده و بـاهم در تدارک تولــد یـک سالگـی محمدعزیزم هستیم.  پیتیکو پیتیکو محمد اوغلان رفته گیتار دایی رضاشو برداشته که یاد بگیره مثه دایی جونش بنوازه   محمدجون در روز درختکاری اولین درختشو کاشت    اینم عاقبت درختکاری محمدبالام اینم بلوز خوشگله ای که مامانی واسش خریده ...
31 ارديبهشت 1392

نه ماهگی(فصل دندون درآوردن)

  جشن دندونی     اینجا آقاجون صورت محمدو با ژله های کیک رنگی کرده محمد به همراه امیرحسین ها   به رسم قدیما 32 دانه گندم رو به تعداد دندونا ازنخ آویزان کرده   به یاد شیرخواره کربلا ... کودکی که پر کشید و رفت                                  خالی است جای کوچکش خاک کربلا همیشه ماند                   &nb...
31 ارديبهشت 1392