محمدمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات بالام

شش ماهگی

 بدون شرح..... محمد و فرش طوئیتیش جشن حنابندون پسرعمه به همراه عمو وآقاجون قربون اون کلاه بامزت برم ...
31 ارديبهشت 1392

عکس های روز اول تا دهم تولد بالام وجشن سیسمونی

          بعد ازمرخص شدن ازبیمارستان به شکرانه تولد بالام بخاطر سلامتیش یه گوسفند چاق وتپل وبه رسم سنت حسنه قربانی کردیم وآن شب را درکنار خانواده هایمان سپری کردیم. روز ششم تولد بالام هم مصادف با تحویل سال نو 1392 بود که همه خانواده هامون : باباجون،آقاجون، دایی جان ها،ماما جون ها،عموجون هاوعمه جان ها وخاله جان به همراه من وبابایی + محمدبالام که این لحظه تحویل سال را با خوشحالی هرچه تمام تر ازسال های قبل وعید دادنی های بزرگترها وعید گرفتنی ها که یه مدال طلا ازطرف بابایی و النگوی طلا ازطرف آقاجون به من و یه مدال طلا ازطرف باباجون ودستبند طلا ازطرف آقاجون برای محمدبالام که وقعا شر...
15 ارديبهشت 1392

عیدنوروز

     تازا ایلده . سیزه گون کیمی پارلاق چای کیمی آخارلی حیات آرزولایرام       عکس روز سیزده بدر محمد اوغلان         ...
8 ارديبهشت 1392

هشت ماهگی

چـه نــازه !! اینم شوق ماشین سواری   پسر روسری مهدیه رو برداشتی سرت کردی! چه بانمک شدی جیگر   ...
8 ارديبهشت 1392

یازده ماهگی

 پسر اونجا جای بازیه! رفتی اونجا چیکار؟ گل پسرم چه ناز خوابیده.قووووووربوووونت برم اینجا وقتی چیزی پیدا نمیکردی میگفتی یوخدی کی محمدوماشین قرمزش   اینجام رفتیم خونه عمویونس تولد پسرعمو محمد ...
5 ارديبهشت 1392

ده ماهگی

 محمد و اولین آدم برفیش که دایی رضا ومهدی درست کردن وآوردن تو آشپزخونه محمدو شیشه شیرش که ندیدیم بخورتش   ...
29 فروردين 1392

شگفتن این نوگل زیبا،دردشت زیبای مهربانی هاتان مبـــــارک

درست یک هفته مونده به تولد بالام ، من وبابایی پیش دکترم (دکترعباسعلیزاده) رفتم تا روز عمل را تعیین کنند که دکتر بدلیل مسافرت های عیدنوروز خواست که بعد ازتعطیلات یعنی پنجم فروردین تعیین کند. ولی ما بادکتر صحبت کردیم که اگه موافقت کند قبل از عید و رفتن به مسافرت روز عمل راتعیین کند.چون آخه ماعجله داشتیم بالام قبل ازعید بدنیا بیاد وعید نوروز را درکنارهم جشن بگیریم. چون ٣٧هفته جنین تمام نشده بود مخالفت میکرد ولی بعد ازمشورت باچند دکتر دیگر، دکترا پیشنهاد  کردند که مشکلی نیست. بالاخره روز ٢٣اسفند ١٣٩٠ را روز عمل تعیین کرد. اینم آخرین سونو   بالاخره من دوشنبه دریکی ازروزهای برفی وزمستانی با بابایی دربیمارستان...
24 اسفند 1391

یک ماهگی

اینم استخری که عمو جونش خریده بود که واسه شناکردن محمد بالام عجله داشت. ...
24 اسفند 1391

دو ماهگی

اینم لباسای قشنگی که خاله جون ازمشهد گرفته بود.  روز تولد مامانی روز نایب قهرمانی تیم محبوبمان تیراختور   اینم واکسن دوماهگی محمد بود   دراین روز بخاطر تشکر وقدردانی ازدکترمون(خانم دکترعباسعلیزاده) به همراه گل وشیرینی واین عکسی که بابایی روی لیوان زده بود پیش دکتر رفتیم و دکترمان ازاین هدیه خیلی خوشحال شد دکترجون دستت دردنکنه ...
24 اسفند 1391