خاطرات بالام

 تا این لحظه که محمد 1 سال و 10 ماهه ست این ماه به اندازه اون ماههایی که گذشته شیرین تر نبود چون تو این ماه محمدم کلمات و جملاتو خیلی شیرین به زبون میاورد و به نظر ما به صورت جهشی گذشت.همیشه بابایی میگفت کی محمدمون به خوبی با ما حرف میزنه و این همون لحظاتست. مثلا آژدیم ، اوددوم ، یدیم ، گلدیم، سلام خوبی و ... و کلی هم اسم اسباب بازیا ماشینا وحتی باخودشم هنگام بازی حرف میزد و آدم میخواست فقط محمدو بخوره با این شیرین زبونیاش و جمله ای که خیلی طرفدار داشت وهمه میخواستن محمد هی تکرار کنه میگفتن محمد کجات اوف شده، میگفت: دوتوم     ...

    محمد وبابائی   صندلی بادی زرد که کنار مبله مامانی واسه محمد یلدایی خریده بزور محمدو گرفتیم آوردیم برای عکس گرفتن   خیلی شیطون شده بلا   عموهادی(عمو کوچیکه) . آقاجون . محمد کوچولو و عموجون(عموی وسطی)       ...

  هفده ربیع الاول، سالروز طلوع خورشید پرفروغ آسمان علم الهى و برگیرنده نقاب از چهره حقایق بر همه مسلمانان عالم مبارک باد! اللهم صلی علی محمد و ال محمد پیامبر(ص)میفرماید :هرکس صلوات بر من را در نوشته ای بنویسد تا زمانی که ان نوشته باقی است فرشتگان برای او استغفار میطلبند.   تولد نور حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در عام الفیل ( سال 570 میلادی ) در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود. مورخان شیعه، ولادت پیامبر اکرم را در صبح جمعه‌ی هفدهم ربیع الاول و اکثر علمای اهل سنت، در روز دوازدهم همان ماه می‌دانند.   امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حضرت&z...

        بقیه درادامه مطلب ..............               ...

شب است و لحظه ی حرمان مریم /  وطفلی خفته در دامان مریم   وجود نازنینش بکر و بی عیب /  خدا می داند و وجدانِ مریم   مسیح خالق و پیغمبر صلح /  گلی خوشبوی از بُستانِ مریم همان طفلی که از روح خداوند /  نهالش تنجه زد در جانِ مریم   نه دستی بهر تیمار وجودش /  نه دارویی که بُد درمانِ مریم   دلش در معرض اوهام وحشی /  ولی چون کوه بُد پیمانِ مریم   ندای لا تَخَف لا تَحَزنوهآ /  زسوی خالقِ سبحانِ مریم شفا بخش دل پردرد او شد /  بشد لطف خدا از آنِ مریم بُوَداو روح «جاوید» خداوند /  نبشته این چنین فرمانِ مریم   یه شب...

بالاخره مسافرکوچولوی ما زهرا خانم  5 آذر در یک روز سرد پاییزی متولد شد و محمدمون  صاحب یه دخترخاله شد. ما اول میترسیدیم محمد زیاد حسودی کنه ولی هرکسی که پیش زهرا میومد میگفت برید اونور دست نزنید مال خاله جونه.        ...

        در چگونگى شهادت على اصغر، دانستن چند نكته ضرورى است : 1 ـ آيا امام(عليه السلام)على اصغر را به ميدان برد؟ بعضى مى نويسند: امام فرزند شيرخوار خود را در جلو خيمه به عنوان وداع مى بوسيد كه ناگه تيرى آمد و بر گلوى طفل نشست. سيد بن طاووس در لهوف مى نويسد: پس از آن كه نداى طلب يارى امام (عليه السلام) بلند شد، صداى شيون زنان خيام برخاست. امام (عليه السلام) كنار خيمه آمد و فرمود: خواهرم زينب ! « ناوِلينى وَلَدِىَ الصَّغير حَتّى أُوَدِّعَهُ، فَأَخَذَهُ وأَوْمَأَ إِلَيْهِ لِيُقَبِّلَه، فَرَماهُ حَرْمَلةُ بْنُ كاهِل اَلأَسَدي(لع) بِسَهْم فَوَقَعَ في نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقا...

              ...

چه پسر بامسئولیتی! ببینین چقدر باسلیقه س البته اینم بگم به عمه کوچیکش رفته     هرکی واسه آینده دخترش یه داماد خوشگل وباسلیقه و بروز می خواد زود بگه تا ندزدیدنش        شیطونیای محمدو ببین رفته وسایل آرایش مامانیشو برداشته بره عروسی        فقط زیاد تو این کار ماهر نیست       ...